۱۳۹۰ فروردین ۶, شنبه

آدم و من

بیامد دوش به خوابم جدّم آدم
بگفت جانا چرا غمگینی هر دم؟
بگفتم با تو گویم درد بسیار
فشرده ست این گلو صدها نه یکبار
دلم خون است ز دست هم گلیمان
که هر چه میکشم از توست پدرجان!
نبودی فکر مسکن یا که پولی
برفتی پشت سیب حالی به حولی
چه میشد گر به قرصی یا به کاندم
نمی دادی چنین ننگی به مردم
بگفت دلبند من آری چنین بود
ولیکن کاندمش از آن چین بود
خدا لعنت کند ابلیس مفلس
که انداخت جنس چینی جای یو اس
بگفتم یک سوال دارم دگر بس
مموتی را چرا انداخته ای پس؟
بگفتا وای مصیبت مال من نیست
چنین ننگی خدایا آل من نیست
تو را نفرین کنم حوّا همیشه
زدی خنجر به قلب و تیشه ریشه
ببود بوزینه ای همسایه  ما
نبودم خانه یک روز بهر کارها
بریختند روی هم حوّا  و میمون
مموتی مال میمون است و همخون
اگر گویم خیانتهای دیگر
بفهمی نسل آخوندها و اکبر
نمودی داغ دل تازه پسر جان
بخواب آرام که کردی دل پریشان

خدا ما رو ببخش تا ما هم تو رو ببخشیم

خدا ما رو ببخش تا ما هم تو رو ببخشیم.
آره درست شنیدی ما نمیبخشیمت به این آسونی.مگه چه هیزم تری به تو فروختیم که ما رو فرستادی اینجا ؟
اصلا چرا ما رو ساختی؟ تو که خدایی چرا نتونستی جلوی خودت بگیری. این همه وسایل پیشگیری ! قرص ، آمپول ، عمل و...
اصلا میذاشتی گل ما خشک میشد به کی بر میخورد؟
ما رو ساختی که چی؟ صبح تا شب به تو تعظیم کنیم؟ مگه ارث باباتو طلب داشتی یا اگه ما رو به هوای کسی دیگه ساختی همونارو میذاشتی ور دلت بی خیال ما میشدی.
این همه خراب کاری دیگه چکار به مریم داشتی.اینو دیگه کجای دلم بذارم.حتما میخوای فردا پس فردا هم بری قم عیسی رو بکنی جانشینت؟
خوب اون بالا با جبرئیل و میکائیل و... ریختی رو هم .هر بار هم که انتخابات میذاری خودت رو با اکثریت آرا میکنی خدا.
همین کارا کردی ابلیس بدبخت فراری شد بعدش هم به جای اینکه بفرستیش جهنم فرستادیش کهریزک.
تا صدامون درمیاد میگی بهتون عقل دادم.می خوام که ندی.مگه با عقل چه گلی به سرم زدم که منت میذاری.
عقل هم نداشتم باز میرفتم یه اخراجیها نگاه میکردم ، یه ساندیسی میخوردم یا اگه یارانه ها بر میداشتند ککم نمیگزید.
خداییش این عقل واسه چی بود؟ من که کاربردش نفهمیدم.
حتما فردا هم ازمون  توقع داری به عنوان تک تیر انداز بریم کمک عزرائیل  جون مردم بگیریم؟!
من دیگه به اینجام رسیده و آخرش مثل ابلیس میزنم به سیم آخر.
دیگه خود دانی.
ما رو ببخش تا ما هم تورو ببخشیم.

۱۳۸۹ اسفند ۲۹, یکشنبه

دعای عید امسال

یا مقلب القلوب والابصار
سید علی را ببند با افسار
یا مدبر الیل و النهار
ماموتی نزند جفتک این بهار
یا محول الحول و الاحوال
حالی به حولی حتی به پولی من حالنا  الی احسن الحال


۱۳۸۹ اسفند ۲۱, شنبه

قصه ساز

ای قصه ساز با من بمان
شب را به پایانش رسان 
با من بگو از روز درد
از روز رفتن تا نبرد
از گریه های شب خیس
تا مرگ افلیج خبیث 
با من بگو ای قصه ساز
از آتش سرب گداز
از مجلسی خوار در قفس
مشتی مترسک بی نفس
از دینداران  لائیک
تا خبرگان ژوراسیک
از اکبر واژگون شده
از مترو هم بیرون شده
حزب خدا لبنان دوست
هرچه که پول است مال اوست 
با من بگو از خفتگان
از خون سبز رفتگان
از ژاله جاسوس شده
تا رهبر محبوس شده
 سلطان راستی در جهان
شاه شهان محمود چاخان
یارانه های پر هدف
 تا مردم ایستاده صف
از برق و گاز رایگان
آزادی و حق بیان !