عید است و دل وشادی به هم دل باختند
سر مست و ملول شبانه بر غم تاختند
کینه که به دل سالی حکومت میراند
یکباره تبارش را چه برانداختند
بین دل و یار چه فاصله سنگین بود
با بوی بهار به عیش و نوش پرداختند
سبزینه دلم به یار گره اش دادم
در روز سعید چه خاطراتی ساختند
کشتی امید و آرزو پیدا شد
لنگر به سواحل دلم انداختند
در کوچه خاطرات سروری برپاست
یاران گذشته سر ز پا نشناختند
بوی نفس عروس فصلها آمد
آهنگ خوش آمدی بهار بنواختند
0 نظرات:
ارسال یک نظر