۱۳۹۰ اردیبهشت ۳۰, جمعه

آزادی رویا

شب است و تیرگی می بارد از هر گوشه خانه
نگاهم در تلاطمهای غصه میزند فریاد
من از دنیا چه می خواهم؟
نخواه تنها شدن ای دوست
من اینجا با تو میمانم
به یاد شعله شمعی در این صحرای تاریکی
هنوزم سبز میباریم
من و تو با همیم ای دوست
حریف هر چلاغ دستی
که افکنده نگاهی دوزخی سایه بر این خانه
به دوش خواهیم کشید آزادی رویا
من و تو با همیم ای دوست

0 نظرات:

ارسال یک نظر